حالا یادت امد که هستم..که تنهایم..پس کجا بودی؟..

شبی که صدای شکسته شدن قلبم گوش هایم را کر کرده بود..

همان شبی که رفتی و دل و جانت را سپردی به دیگری..

شبی ک هق هق گریه هایم بهانه ای شده بود تا تک تک

عکس هایت را ببوسم...

و تو چه خوش بودی با قهقه های بلندت...

شبی که اسمان ابری شد و دل من گرفت.. وتا صبح

گل های بالشم از اشک هایم گلستان شد..

شبی که دلم یک هو هوایت را کرده بود..

و تو به هوای دیگری سر بر زانوهایش تا صبح به خواب رفتی..

شبی که درد داشتم و دوای دردم دستان تو بود.. و نوازش

مهربانانه ات..

و تو چه سخاوتمندانه موهای دیگری را نوازش میکردی تا

ارامتر به خواب برود..

کجا بودی شبی که بغض داشتم..و در جمعی که همه با

صدای بلند میخندیدند..

و من فقط به این دلیل که خنده هایت را مدتی ندیده بودم..

بغض کردم..

شبی سردم شده بود و وجودم گرمای وجودت را بهانه میکرد..

ولی نبودی و من تا صبح از سرما به خود لرزیدم..

حالا که به تمام این شب ها عادت کردم و هر شبش

برایم شده یک خاطره تلخ......

در دفتر خاطراتم امدی...؟

امده ای که بگویی گذشته ها گذشته..و فردا را عشق است..

نه جانم راهی را که امده ای برگرد ...

برو....

مگر نمیبینی سنگ شده ام....همه وجودم سنگ شده است......



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 2 / 5 / 1393

] [ 11 AM ] [ Mehrabn ]

[ ]